ترجمه کتاب سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی
-
نویسنده :
د. حميد شهريارى
-
گروه : کتاب ها
-
تعداد بازدیدکنندگان :
586
ترجمه کتاب سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی (دائرةالمعارف، تبارشناسی و سنت السدیر مکاینتایر) با ترجمه حمید شهریاری از سوی انتشارات پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به بازار نشر عرضهشده است.
کتاب سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی از مقدمه و ده فصل با عناوین:
· فضای طرح تحقیق آدام گیفورد
· تبارشناسیها و ویرانگریها
· توماسگراییهای بیشازحد
· مفهوم پژوهش اخلاقی از دیدگاه آگوستین
· ارسطو و آگوستین یکی علیه دیگری
· سنتهای رقیب در پژوهش، آکویناس و عقلانیت سنت
· پیامد سنت شکستخورده
· سنت علیه دائرةالمعارف
· اخلاق روشنبینانه بهعنوان خرافات تجدد، سنت در برابر تبارشناسی
· که با که سخن میگوید و بازبینی دانشگاه همچون یکنهاد و سخنرانی همچون یکگونه ادبی
گردآوریشده است.
در مقدمه مترجم این کتاب آمده است:
تفکر اصلی السدیر مکاینتایر در یک مجموعه سهگانه نگاری تدوینیافته که کتاب حاضر رکن سوم آن است. رکن اول کتاب در پی فضیلت است که در سال ۱۹۸۱ نگاشته شده و در ۱۳۹۰ به فارسی ترجمه و چاپشده است و نزد محققان آثار او از امتیاز خاص به خود برخورداراست. این امتیاز عمدتاً به خلاصه بودن و بیان مقاصد اصلی نظریات او برمیگردد و اما همین خلاصهواری علتی شد برای نگاشت رکن دوم، یعنی کتاب عدالت که؟ کدام عقلانیت؟ که البته کتابی مفصل است. قصد مکاینتایر از نگاشت این کتاب دوم آن بود که مدعیات کتاب اول را به صورتی مدلل و مستند تبیین کند. توصیفی از این دو کتاب را در مقدمه کتاب فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مکاینتایر آوردهام، اما بیش از بیان مقاصد او در کتاب سوم اجازه دهید مروری بر زندگانی او داشته باشیم.
السدیر چالمرز مکاینتایر در ۱۲ ژانویه ۱۹۲۹ زمانی که مادرش، مارگارت امیلی چالمرز توقفی کوتاه در گلاسکو داشت متولد شد. پدرش انئاس جان مکاینتایر، از نسلی پروتستان بود که مدتها پیش در شمال ایرلند به غرب اسکاتلند مهاجرت کرده بودند. پدر و مادرش هر دو در شهر لندن به کار پزشکی اشتغال داشتند و اوان زندگی او در همینجا سپری شد. مدتی نیز نزد عمهاش در ارگایل شیر در غرب اسکاتلند زندگی کرد. پس از مرگ پدرش مادرش به بلفاست (ایرلند شمالی) رفت و در خانهای بیرون از شهر سکنی گزید. مکاینتایر نیز همراه مادر بود و حتی بعد از مهاجرتش برای تحصیل، بسیاری از تعطیلاتش ازجمله ایام تابستان را کنار مادش در ایرلند گذراند.
ازآنجاکه مادرش یک تعمید یافته فرقه پرسبیتری بود، مکاینتایر نیز با همین آداب بزرگ شد. در سن سیزدهسالگی در کالج اپسوم ثبتنام کرد که مدرسهای مستقل در سوری انگلستان برای تربیت کودکان اطبا بود. چهار سال از این دوره پنجساله را در آنجا گذراند، ولی بیماری او مانع ادامه اقامتش در آنجا شد و درحالیکه در سال پنجم خانهنشین بود، برایش معلم خصوصی گرفتند تا توانست دوره را تکمیل کند. یکی از معلمان خصوصیاش شاگرد سابق ر. ج. کالینگوود بود و خودش میگوید که همین امر موجب آشناییاش با افکار او و جان روسکین و اثرپذیری از آنها شده است.
در سنین نوجوانی به افکار توماس آکویناس و به عقاید کاتولیک علاقهمندی بیشتری پیدا کرد. این امر به دو دلیل بود، اول آنکه فهمید فامیل پدری او (علیرغم اشتهار به مکتب پروتستان) نسلها بعد از نهضت اصلاحی پروتستان همچنان به دیانت کاتولیک باقیمانده بودند و دوم اینکه دوستیاش با برخی از روحانیان فرقه دومینیکن موجب شده بود تعلیمات دینی خود را از آنها اخذ و درباره افکار آکویناس مطالعه کند و با آنها بحث نشیند، اما هنوز تردیدهایی در برخی از اصول عقاید کلیسای کاتولیک مانع بود به این کلیسا ملحق شود.
در سن شانزدهسالگی در دانشکده کویین مری در دانشگاه لندن ثبتنام کرد. طی چهار سال مدرک لیسانس خود را در ادبیات یونان و روم باستان از این دانشگاه گرفت. در همین دوره بود که بیشتر اوقات خود را به مطالعه آثار ارسطو و افلاطون و ریاضیات گذراند. همچنین در اوایل این دوره با علم لغت ادبیات یونان و روم باستان آشنا شد و فضایل علمی و متخصص این ادبیات در آن دوره، یعنی و. الیسون لیدلاو در او تأثیر زیادی نهاد. توجه لیدلاو به جزئیات مسائل، دلبستگی او به حقیقت و آزادگی ذهن او در مسائل پژوهشی آنقدر بر مکاینتایر تأثیر داشته است که خود او میگوید پیشتر از آن هیچ معلمی چنین خصایصی نداشته است.
در دوران دانشجویی، ابتدا از طریق همدانشگاهیها و نیز کارگران مشاغل در ایست اند لندن با احزاب کمونیست ارتباط برقرار کرد، نقدی که حزب کمونیست بر سیاستهای دولت وقت انگلستان بهویژه در باب نوع خاصی از لیبرالیسم داشت، برایش بسیار جذاب و اقناعکننده بود، طوری که در هجدهسالگی به عضویت این حزب درآمد و در ردههای حزب شرکت کرد؛ اما رابطه نزدیک او با این حزب طولی نینجامید و بعد از یک سال و اندی و نارضایتی این حزب را ترک کرد. البته نهضت کارگری این حزب همچنان برایش جذاب بود؛ اما حرکت آرام این حزب به تعبیر او، آن را به یکی از ناکارآمدترین سازمانهای قابلتصور نزد او تبدیل کرده بود. او از فریبکاریهای حزب درباره مظالم شوروی بسیار دلزده شده بود. باوجوداین، علاقه او به مارکسیسم به شکل حمایت از تروتسکییزم همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال ۱۹۶۳ کاملاً از آن قطع علاقه کرد. البته او هنوز اقرار داشت که درسهای زیادی از مارکس میتوان گرفت.
وقتی در کویین مری بود اشتیاق شدید به مسائل فلسفی بهخصوص به فلسفه اخلاق پیدا کرد و گهگاه در سمینارهای فلسفی ا. ج. آپر و آنگاه گروت استاد ذهن و منطق در دانشگاه لندن شرکت میکرد. علاقه مکاینتایر به مسیحیت او را به حرکت دانشجویان مسیحی طرفدار وحدت کلیسا در دانشگاه کوین مری نزدیک کرد. طوری که این نزدیکی در سالهای حضورش در منچستر نیز ادامه داشت. البته باید دانست که وقتی بهسوی طرفداران کلیسای انگلستان سوق یافت، هیچ اعتقاد استوار و ثابتی به دیانت مسیحی نداشت.
در سن بیستسالگی از کوین مری فارغالتحصیل شد و تصمیم گرفت که تحصیلات خود را در رشته فلسفه ادامه دهد. به همین دلیل به منچستر رفت و در فوقلیسانس رشته فلسفه آن دانشگاه ثبتنام کرد. علاقه مستمر او به فلسفه اخلاف و تصویری که از اشکالات وارد بر فلسفه اخلاق عاطفه گرایانه ای داشت که س. ل. استیونسن عرضه کرده بود، او را بر آن داشت که این موضوع را برای پایاننامه دوره فوقلیسانس خود با عنوان «معنای گزارههای اخلاقی» و باراهنمایی استاد دروتی امت انتخاب کند. این پایاننامه با نمره عالی ناظر بیرونی دانشگاه پذیرفته شد.
در این زمان دو شغل در انگلستان پیش روی او بود. یکی کمکمربی فلسفه در کالج دانشگاه نورث استفردشیر و دیگری کمکمربی فلسفه دین در خود دانشگاه منچستر، او این دومی را پذیرفت، چون شرایط پژوهشی بهتری در آنجا برایش فراهم بود. بعد از سه سال به سمت مربی ارتقا یافت و به مدت شش سال واحدهایی را در فلسفه و روانشناسی دین در این دانشگاه تدریس کرد. در این سالها با میخائیل پولانی و دستیار او مارجوری گرن آشنا شد.
علاقه او به تدریس فلسفه و بهخصوص فلسفه اخلاق موجب شد، وقتی در سال ۱۹۵۷ عضویت در گروه فلسفه دانشگاه لیدز به او پیشنهاد شود، آن را بپذیرد. او تا سال ۱۹۶۱ در آنجا ماند و طی این مدت به این اعتقاد رسید که فلسفهی اخلاق را جدای از دانش جامعهشناسی بهخوبی قابل تحصیل نیست. به همین دلیل، تقاضای بورس خود را بهعنوان پژوهشگر به کالج آکسفورد فرستاد و ازآنجا پذیرش گرفت و همزمان بورسیه دائمی کالج دانشگاه آکسفورد را نیز به دست آورد. فضای علمی در آکسفورد برایش بسیار جذاب و سودمند بود. ازاینرو، برای دیدار و گفتگوی منظم با دانشمندان علوم اجتماعی و پیشنهاد استادی جامعهشناسی از سوی دانشگاه اسکس به آنجا عزیمت کرد.
در اواخر دهه ۱۹۶۰ با یک گروه مطالعاتی که مارجوری گرن آن را ترتیب داده بود به آمریکا رفت. در ۱۹۷۰ گروه فلسفه دانشگاه براندایز به او پیشنهاد عضویت داد و تصمیم گرفت به آمریکا مهاجرت کند. ولی مهاجرت او خالی از مشکل نبود، چون در زمان شروع اولین سفرهای علمی به ایالاتمتحده آمریکا در ۱۹۶۱، سوابق عضویت او در حزب کمونیست انگلستان موجب شد تا او به بازپرسیهای سیاسی در اداره مهاجرت آمریکا تن دهد. وقتی او به عضویت دائم دانشگاه براندایز برای استادی کرسی تاریخ عقاید و افکار را پیشنهاد کردند، با میانجیگری سناتور بروک، یکی از سناتورهای ماساچوست، از اداره مهاجرت آمریکا اجازه اقامت گرفت.
طبق گفته خودش، ناامید از اینکه این دانشگاه نتوانسته منابعی را که قول داده بود برایش فراهم کند، به دنبال عضویت در مکانی دیگر برآمد و پس از دو سال کار در دانشگاه براندایز، جان سیلبر، رئیس دانشگاه باستن او را در این دانشگاه استخدام کرد. عضویت او در این دانشگاه از سال ۱۹۷۲ تا سال ۱۹۸۰ به طول انجامید و وقتی در آنجا بود، دانشگاه ولزلی به او عضویت نامحدود برای استادی کرسی زبان، ذهن و فرهنگ را پیشنهاد داد و او آن را پذیرفت، ولی دو سال بعد ازآنجا هم استعفا داد. در همین اوان بود که با همسرش خانم لین سومیدا جوی که در حال تحصیل در دوره دکتری دانشگاه ولزلی بود آشنا شد و با او ازدواج کرد. پسازاینکه همسرش دوره دکتری خود را به پایان رساند، به هردوی آنها بهطور مستقل عضویت در دانشگاه وندربیلت واقع در ایالت تنسی پیشنهاد شد. آنها این پیشنهاد را پذیرفتند و مکاینتایر از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۸ استاد کرسی فلسفه آنجا بود.
قول به برنامه درسی گستردهتر در دوره تحصیلات تکمیلی و فرصت تدریس بیشتر به این دانشجویان او را به دانشگاه نتردام برای کرسی استادی فلسفه کشانید و از ۱۹۸۸ تا ۱۹۹۴ در آنجا بود. چون همسرش علاقه زیادی به حوزه فلسفه با گرایشهای تاریخی داشت و از سوی دیگر، پیشنهاد عضویت مشترک برای هردوی آنها از دانشگاه دوک به دستشان رسید، در سال ۱۹۹۵ هر دو به این دانشگاه منتقل شدند و مکاینتایر در آنجا استادی کرسی علوم انسانی و فنون را پذیرفت.
او سال ۲۰۰۶ به مرکز تازه تأسیس فلسفه اخلاق و فرهنگ در دانشگاه نتردام بازگشت و در حال نیمه بازنشستگی، پژوهشگر ارشد دائم آنجا شد و در رشته فلسفه به درس و نگارش پرداخت.
کتاب حاضر سومین اثر مهم مکاینتایر در سهگانه نگاری اوست. این کتاب بانام سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی دائرهالمعارف، تبارشناسی و سنت، مجموعه سخنرانیهای گیفورد است که در سال ۱۹۸۸ در دانشگاه ادینبورو ایراد گردیده و بعداً به نام مذکور به سال ۱۹۹۰ در نتردام به چاپ رسیده است. گفتنی است آنچه اینجا بهعنوان خلاصهای از نظریات او در کتاب سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی ذکر میشود تنها بخشهایی گزینشی از کتاب است. پرمحتوا بودن نگارشهای او موجب شده است که هیچ خلاصهای از کتابهای او درخور توجه نباشد و نتواند ما را از اصل این کتابها بینیاز کنند.
ازآنجاکه این کتاب سومین کتاب از سهگانه نگاری اوست، مروری بر کتاب در پی فضیلت برای خوانندگان این کتاب ضروری است. خوانندگان کتاب سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی با مراجعه به مقدمه کتاب در پی فضیلت بهتر میتوانند مقاصد مکاینتایر را دربیابند. رویهمرفته میتوان گفت سهگانه نگاری او موجب شده است که مکاینتایر بهعنوان یکی از مهمترین علمداران ارسطوگرایی و از قویترین منتقدان مدرنیسم و لیبرالیسم بهحساب آید. مکاینتایر در لابهلای کلماتش به نکاتی اشاره میکند که نیازمند اطلاعات بیرون از متن است. اگر خواننده آن اطلاعات را نداشته باشد ممکن است برداشت صحیحی از متن به دست نیاورد. به همین دلیل فهم این کتابها پیشنیازهایی داد که یکی از عامترین آنها آشنایی با تاریخ فلسفه غرب بهخصوص بخش فلسفه اخلاق و سیاست است. همچنین آنجا که از فیلسوفان یا مؤلفانی خاص بحث شده است. مکاینتایر معمولاً چنان سخن میگوید که گویی خواننده پیشازاین درباره ایشان اطلاعاتی بهتفصیل دارد و کلید واژگان بحث را میشناسد. ازاینرو در غالب مواد لازم است پیش از پرداختن به هر فیلسوفی، اطلاعاتی مختصر از فضای فکری او عرضه شود تا تذکری برای استادان فن باشد و مقدمه آشنایی نو آموزان فلسفه غرب را نیز فراهم آورد. این مهم را در کتاب فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مکاینتایر بهخوبی و به انجام رساندهام. این را از توفیقات الهی میدانم که این کتاب بهعنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال هشتادوپنج برگزیدهشده است و همچنین افتخار کسب رتبه اول کتابهای دانشگاهی اعطایی از سوی دانشگاه تهران نشان از آن دارد که در کتاب تلاش فراوانی شده که با ارجاعاتی که زمان حضورم در دانشگاه منچستر در اختیار داشتم به غنای علمی این کتاب بیفزایم. اکنون به نظرم میرسد که هیچیک از خوانندگان آثار مکاینتایر از این کتاب مستغنی نیستند. این کتاب بهراحتی میتواند ابهامات خوانندگان را برطرف کند. ازاینرو، به همه خوانندگان کتاب سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی توصیه میکنم در کنار آن، کتاب فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مکاینتایر را نیز در کنار دست خود داشته باشند.
ترجمه کتاب سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی بیش از ده سال پیش آغاز شد وقتی هنوز کار چاپ ترجمه در پی فضیلت به انجام نرسیده بود. طولانی شدن روند چاپ ترجمه کتاب در پی فضیلت مرا بر آن داشت که از فرصتهای خالی استفاده کنم و کار ترجمه کتاب سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاق را بهپیش برم. در همان اوان که امتحان بورسیه فرصت مطالعاتی وزارت علوم برای نگاشت پایاننامهام پذیرفته شد و با حضور در دانشگاه منچستر فرصتی استثنایی برای بازخوانی ترجمههای قبلیام به دست آمد. در آن دانشگاه تمام امکانات برای رفع ابهام از برخی عبارتهای مکاینتایر از دسترسی به مقالات و کتابهای ارجاعی گرفته تا بانکهای اطلاعاتی اینترنتی فراهم بود. عضویتم در دانشگاه منچستر بهعنوان دانشجویی مدعو موجب گشت برای دونیم سال تحصیلی به پایگاه اطلاعاتی مجلات جی استور دسترسی پیدا کنم و دسترسی به اصل ارجاعات کتاب وقت زیادی صرف کردم و تقریباً هر آنچه را مربوط به مکاینتایر بود به آن دستیافتم، یک نسخه کپی در محدوده مجاز در دانشگاه با خود آوردم. آنقدر استفاده از پایگاه مجلات جی دستور برایم لذتبخش و پربار بود که وقتی برگشتم دو کار مهم در قم را به انجام رساندم. یکی از آنها کلید زدن ایده پایگاه اطلاعاتی مجلات علوم اسلامی و انسانی (www.noormags.com) در مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی بود که اکنون با پیش از پنج میلیون صفحه مقالات علوم اسلامی چاپشده در کشور عزیزمان میرود تا پایگاهی بیبدیل در علوم انسانی برای محققان فارسیزبان باشد. کار دوم تلاش برای دسترسی به پایگاه جی دستور در قم برای طلاب و دانشجویان مراجعهکننده به بانک اطلاعات مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی بود که پس از دو سال تلاش پیاپی بالاخره به انجام رسید.
وقتی در جلسهای با استادم آقای پیترمک مایلور در منچستر گفتوگو میکردم متوجه شدم که بدون ترجمه کتاب عدالت که؟ کدام عقلانیت؟ نمیتوانم به بسیاری از مقاصد مکاینتایر دست پیدا کنم. ازاینجهت از استاد خواستم تا یک ماه برای تلخیص مفاد این کتاب به بنده فرصت دهد؛ اما این کار که در نظر اول ساده مینمود سه ماه وقت مرا گرفت. وقتی به دلیل تأخیرم از استاد اعتذار جستم او گفت: «وقتی ما انگلیسیزبانها در فهم عبارات سنگین و دشوار او مشکلداریم و نیازمند قرائت مکرر هستیم برای شما که انگلیسیزبان دومتان است مشکل است.» و به همین دلیل، عذر مرا برای تأخیر در کارم پذیرفت. در این اثنا بخشهای زیادی از کتاب عدالت که کدام عقلانیت؟ را که برای کارم نیاز داشتم ترجمه کردم. این ترجمهها موجود است و امیدوارم در فرصت مناسبی با تکمیل و ویرایش مجدد آن را به چاپ رسانم. یکی از دلایلی که موجب گشت این ترجمه کتاب سوم، یعنی سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی را بر کتاب دوم مقدم دارم این بود که شنیده بودم یکی از استادان دوران تحصیل طلبگیام در بنیاد باقرالعلوم (ع) قم جناب آقای مصطفی ملکیان این کتاب دوم، یعنی عدالت که؟ کدام عقلانیت؟ را ترجمه کردهاند. درمجموع، در اختیار داشتن بخش وسیعی از اطلاعات و ترجمههای خودم کمک شایانی به ترجمه کتاب سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی کرد.
از سوی دیگر بازخوانی مکرر آثار مکاینتایر برای نگاشتن پایاننامه دکترایم ضروری بود و همین امر به ویرایش مکر ترجمههای پیشین میانجامید. وقتی در سال ۱۳۸۲ با موفقیت پایاننامه دفاع کردم، به فکر افتادم که ترجمه کتاب سه تقریر رقیب در پژوهشهای اخلاقی را به نهایت برسانم، ولی طبع آن تا این زمان به تأخیر افتاد. یکی از مهمترین دلایل تأخیر این بود که این کتاب بعد از کتاب مشهور اول، یعنی کتاب در پی فضیلت نگاشته شده بود و باید بعد از ترجمه آن به چاپ میرسید.
اصول فکری السدیر مکاینتایر در کتاب اول آمده بود و کتاب سوم تا حد زیادی توضیح و تبیین همان مطالب بود. از سوی دیگر، چون عبارتهای این کتاب سوم به کتاب اول ارجاع دارد بسیاری از آنها بدون مراجعه به کتاب اول بهسختی فهمپذیر است. خداوند متعال را شاکرم که در سال ۱۳۹۰ توفیق انتشار ترجمه کتاب در پی فضیلت را به بنده و عزیزم جناب آقای دکتر محمدعلی شمالی داد.
پس از اتمام ترجمه اولیه کتاب حاضر نیاز به ویرایش ضروری مینمود. ولی مدت زیادی طول کشید تا با توافق پژوهشگاه فلسفه و کلام فرد مناسبی برای ویرایش علمی اثر بیابم. با توجه به اینکه محقق فرزانه جناب آقای فریبرز مجیدی ویرایش کتاب در پی فضیلت را به انجام رسانده بود به نظرم رسید که پیشنهاد ایشان را به پژوهشکده بدهم. این پیشنهاد مقبول افتاد و حدود یک سال طول کشید تا ویرایش ایشان به دستم برسد. پس از مدتی بالاخره توفیق یافتم که این ویرایش را بازخوانی کنم و این کار نیز حدود یک سال تأخیر ایجاد کرد که علت اصلی آن اشتغالات اجرایی حقیر بود. به نظر پژوهشکده آمد که مناسب است پیش از انتشار کتاب یکبار دیگر متن نهایی بازخوانی شود. جناب آقای حسینعلی رحمتی زحمت این کار را بر عهده گرفتند و به همین دلیل، مجدداً موارد تغیر یافته را بازبینی کردم. هر بار که متن ترجمه را میخوانم به نظرم میرسد که شاید باز بتوان ویرایش بهتری از برخی عبارات عرضه کرد. سلیقه و دانش انسان در طول زمان ثابت نمیماند و همین امر موجب میشود که احساس نیاز به بازبینی همواره مانع نشر اثر گردد. ولی بالاخره به این تصمیم رسیدم که همین حد از دقت که ترکیبی از فعالیتهای نگارشی در یکفاصله پانزدهساله کار علمی بوده، برای نشر ترجمه کتاب کافی است و نباید مشتاقان این اثر را که با تماسهای مکرر درخواست نشر این اثر را دارند، بیش از این منتظر گذاشت. درعینحال باید توجه داشت که ترجمه فصول ابتدایی در تاریخی دورتر به انجام رسیده است.
بههرحال عبارات پیچیده و طولانی مکاینتایر دلیلی اصلی تأخیر در نشر ترجمه بود. مترجم تلاش زیادی کرد تا بدون تصرف در کوچکترین ظرافتهای متن، به امانت، تمام ظرایف کلام مکاینتایر به فارسی ترجمه گردد. در این کار تا آنجا که امکان داشتت از تقطیع عبارات پرهیز شد و همین مراد است؛ اما باید توجه داشت که این پیچیدگی اولاً بالذات از خصوصیات خود متن است، گرچه بضاعت ناچیز حقیر نیز بدان افزوده باشد. هرچند که ممکن بود عبارات را تقطیع کرد و مطالب آن را در گزارههای مستقلی طوری بیان کرد که فهم آن سادهتر باشد، ولی به دو دلیل این کار صورت نگرفت: اول اینکه خوانندگان محترم مطمئن باشند که آنچه در ترجمه آمده درست همانطوری است که مصنف بیان داشته و عاری از اعمال سلیقه یا فهم بیرونی مبتنی بر مترجم است. دوم اینکه مطمئن هستم که خوانندگان محترم با مراجعه به کتاب فلسفه اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر میتوانند بدون این محدودیتها به روانی و مستقل از من- تا آنجا که مقدور بوده و خداوند توفیق داده- به مراد مکاینتایر دست یازند.
مکاینتایر در کتاب حاضر از سه دیدگاه در پژوهشهای اخلاقی که رقیب یکدیگرند نام میبرد. او در مقدمه و فصل یک از روش پژوهشی که بنیان ویراست نهم دائرةالمعارف بریتانیکا را تشکیل میدهد بحث میکند خصوصیت این نوع پژوهش این است که موضوعات را به صورتی جداجدا و برکنار از سیاقهای تاریخی و اجتماعی که در آن به وجود آمدهاند بررسی میکند. همه اشخاص عاقل و فکور میتوانند از این سبک پژوهشی استفاده کنند. دائرهالمعارف نویسان تصور واحدی از عقل بهعنوان فراهم آورنده یک نظر واحد درباره جهان هستی دارند. در نظر ایشان تمام افراد تحصیلکرده در یک تصور بنیادی واحد از عقلانیت توافق دارند. معیارها و روشهای این عقلانیت موردقبول همگان است. به کمک این عقلانیت میتوانیم تصویر جامعی از علوم طراحی کنیم که همخوان با طراحی کل عالم است و ما در این صحنه در حال پیشرفت هستیم، گرچه این پیشرفت علوم و عقل نامنظم بوده و در طول تاریخ گاهی دچار وقفه شده است.
دومین نوع پژوهش در فصل دوم کتاب توضیح دادهشده است. نیچه سردمدار این نوع پژوهش است. به نظر او، پژوهشهای پیشین اخلاق همه اخلاق ابر مردی را سرکوب و اخلاق گلهای را ترویج میکنند و میخواهد که انسانها تابع و فرمانبردار اموری موهوم همچون حقیقت اخلاقی باشند که در دیانت یهودی و مسیحی ادعای آن رادارند پژوهش نیچهای بهزعم خود نقاب از رخ این ادعای دروغین اخلاق و حقیقت برمیدارد و اراده معطوف به حقیقت را تبدیل به اراده معطوف به قدرت میکند. به نظر نیچه، عقل بیطرف و بیغرض در مسیر کشف حقیقت، ادعای دروغینی بیش نیست که انگیزه قدرتطلبی را در نهان دارد. به نظر نیچه، هر کس ادعای حقیقت کند صرفاً میتواند از دیدگاهی که منظر خاصی در اختیارش مینهد، چنین ادعایی داشته باشد. به نظر او، حقیقت فینفسه وجود ندارد، بلکه تنها حقیقت از این دیدگاه یا از آن دیدگاه است. این همان منظر گرایی نیچه است.
به نظر مکاینتایر، تلخیص این دو موضوع بههیچوجه نمیتواند خواننده را از بررسی دقیق جزئیات بحث بینیاز کند و بهویژه آنکه ممکن است خوانندگان به این نتیجه نادرست برسند که اگر بنا باشد دو نظام فکری که در نظر و عمل باهم متضادند تا حد چشمگیری باهم قیاس ناپذیر باشند و امکان ترجمه مفاهیم هر یک به اصطلاحات آن دیگری وجود نداشته باشد، امکان بحث منطقی بین پیروان دو نظام وجود نخواهد داشت و این دو نظام نمیتوانند با یکدیگر به بحث سودمند بپردازند.
به نظر مکاینتایر، این نتیجهگیری اشتباهی است که برخی از فیلسوفان بدان رسیدهاند. پذیرش قیاس ناپذیری و ترجمه ناپذیری و ترجمه ناپذیری چشمگیر در دو نظام متضاد فکری و عملی میتواند زمینهای برای یک بحث منطقی به دست دهد تا به صورتی منطقی یکی بر دیگری تفوق یابد. این در صورتی اتفاق میافتد که دو نظریه در بوته نقد و آزمایش و چالش معرفتشناختی قرار گیرند. در این هنگام، گاهی برای یکی از این دو نظام فکری معلوم میشود که طبق اصطلاحات خودش و با معیارهای خودش با شکست مواجه شده است و توان پاسخگویی به اشکالات واردشده را ندارد. این ویژگی قیاس ناپذیری و ترجمه ناپذیری که اختلافات رفع نشدنی و گسترده در مباحثات اخلاقی عصر کنونی است ما را بدان جا میکشاند که از عقلانیتهای رقیب در نظر و عمل سخن به میان آوریم. مکاینتایر در فصل دوم کتاب فقر هر دو نظام فکری را به تصویر میکشد و مشکلات هر یک را برمیشمارد، آنگاه بهنظام سومی اشاره میکند که از سنت ارسطویی بربخاسته و آن را ارسطوگرایی توماسی است. این سنت در چند امر با هر دو سنت قبلی تفاوت دارد؛ به نظر این سنت سوم، تاریخ فلسفه از دکارت به بعد، یعنی از زمان فلسفه جدید، دچار یک گسست شده است؛ یعنی پیش و بعدازاین زمان باهم تفاوتهای اساسی دراند. درحالیکه به نظر دو سنت دیگر تاریخ فلسفه یک تداوم بدون گسست است. دائرهالمعارف نویسان این تداوم را تداومی در پیشرفت عقلانیت میبینند و نیچه و تابعان او این تداوم را در پنهانسازی اراده معطوف به قدرت در پس نقاب ادعایی حقیقت.
به نظر مکاینتایر، دائرهالمعارف نویسان مخاطب خود را به عقلی فرامیخوانند که بیطرف و بیغرض است و هیچ تعهد پیشینی را به اخلاق یا الهیات برنمیتابد. در مقابل، به نظر مکاینتایر، ارسطوگرایان توماسی معتقدند که عقل از یک تعهدات پیشینی آغاز میکند و اگر این تعهدات پیشینی نباشد، نمیتواند به سمت احکام کلی و غیرشخصی پیش رود. هر یک از ما عضو جامعهای هستیم و پژوهشهای خویش را از یافتههای و دانستههای اخلاقی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در این جامعه آغاز میکنیم.
نزد این سنت سوم، فلسفه یک فن بلکه برترین فن است، چون این فن خیر فنون دیگر را تعیین میکند. با یادگیری این فن و عمل به آن ما قابلیتی خاص مییابیم. کسب این قابلیت نیازمند فضایل اخلاقی و عقلانی است. کسانی که واجد این فضایل نباشند نمیتوانند به پژوهش در مورد ماهیت خیر و شر بپردازند و بهغایت آن دست یابند
عقلانیت شرکتکنندگان در یک فن برخلاف عقلانیت به سبک دائرةالمعارف نویسان و به سبک نیچه «همواره عقلانیتی است که موقعیت تاریخی دارد و اینگونه درک میشود» بدین ترتیب، افراد دارای یک عقل بیزمان نبوده و محلی برای منافع خاصی تلقی نمیشوند، بلکه افرادی هستند که باید با برترین فن آشنا شوند، در ابتدا با رشد و نمو در یک جامعه اخلاقی تا عقل و منفعت را بیابند و آنگاه شاید به پیشرفت عینی آن فن بهسوی فهمی از غایتش که عقلا قابل تائید باشد کمک رسانند. این پیشرفت مربوط به واکنشی است در برآر ناسازگاریها و مشکلات درونی و در برابر مخالفتهای رودررو با دیگر سنتهای پژوهشی، واکنشی که ضرورتاً دارای وضعی تاریخی است؛ بنابراین، پژوهش عقلی، داری ماهیت گفتگو بین سنتها و درون آنهاست که اهداف و پیشفرضهای نهاییشان همواره به همین نحو در معرض بازبینی و حتی طرد احتمالی هستند، چون همواره ممکن است رویاروی با سنت دیگر به این شناخت منجر شود که این سنت منابعی برای حل مشکلات و ناسازگاریها درون خودش است، گرچه میتواند تبیین کند که چرا در حال حاضر این منابع در دسترس او نیستند. مکاینتایر بر این باور است که توماس گرایی چنین نسبتی با صورتهای پژوهشی دائرهالمعارف نویسان و نیچه گرایان دارد، طوری که برتری آن میتواند از طریق قابلیتی که در حل اموری که طبق اصطلاحات و معیارهای خودش موجب اشکال شده است دارد، عقلاً توجیه و تبیین گردد که چرا منابعی که در حال حاضر داراست برای این کار ناکافی میباشد. این توجیه عقلی بازهم توجیهی است دارای وضع و موقعیتی تاریخی و در فضای رویارویی همین سنتها و در این مراحل خاص پیشرفت، روی میدهد. مکاینتایر در فصل دهم کتاب چنین نتیجهگیری میکند که دانشگاهها تنها در صورتی میتوانند خودشان را در برابر انتقادهای بیرونی توجیه کنند که محلی باشند برای درگیریهای بین صورتهای مختلف پژوهش که زیربنای برداشتهای کنونی از خیر انسان هستند.
قیاس ناپذیری این سه تقریر رقیب در برداشتی است که از پژوهش دارند: تقریر اول: پژوهش بهعنوان کشف مبانی اخلاق، تقریر دوم: پژوهش بهعنوان نقاب برداشتن از خود اخلاق بهعنوان اراده معطوف به قدرت تقریر سوم: پژوهش بهعنوان الهام تاریخی خیر. ما نمیتوانیم در مورد این سه تقریر رقیب با برداشتی بیزمان از عقلانیت داوری کنیم، بدون آنکه در گام پیشین موضع خود را نسبت به دائرهالمعارف نویسان یا دو همتای دیگرشان مشخص نماییم و یکی را برگزینیم. نیز نمیتوانیم مسئله داوری را به کناری نهاده آن را به ترجیحات فردی شخص فروگزاریم، زیرا این کار بازی را به دست نیچه گرایان یا وابستگان ایشان میدهد. راهحل مکاینتایر این است که ادعا کنیم یک بررسی درونی در باب یکی از دو تقریر اول پژوهش (برداشت دائرهالمعارف نویسان و برداشت نیچه گرایان) از مشکلی حلنشده پرده برمیدارد که تنها از طریق تاریخی میتوان خصوصیات ذاتی آن را تبیین و توجیه کرد. این توصیف تاریخی نشان میدهد که آن دو شکل پژوهش فاقد یک خصوصیت مهماند و این امر موجب میشود نتوانند پاسخ کافی برای آن مشکل بیابند. درحالیکه تقریر سوم از پژوهشهای مکاینتایر از آن دفاع میکند آن خصوصیت را دار است و دیگر جایی برای آنچنان مشکلی باقی نمیگذارد. خصوصیت این تقریر این است که مرجعیت ارزشهای اخلاقی در جوامعی که در سنت سوم زندگی میکنند به باور مشترکی وابسته است که همه ایشان از خیر انسانها دارند و بهسوی آن حرکت میکنند. چون دائرهالمعارف نویسانی که فاقد چنین مرجعیتی هستند با مشکلی حل نشدنی مواجه میشوند. آن مشکل این است که چگونه باید ارزشهای اخلاقی موردقبول خویش را با منافع افراد ربط دهند.
بر همین منوال، میتوان مشکل درونی تبارشناسی نیچه وار توضیح داد. این مشکل به هویت و تبیینپذیری نفسی مربوط میشود که متکفل پژوهش تبار شناختی است. تفکر نیچه واکنشی بود به شکست تفکر پساروشنگری و ناکامی تلاش آن برای توجیه عینیت ارزشهای اخلاقی و غیرشخصی بودن آنها. نیچه ابراز میدارد که آنها به این دلیل نتوانستند حقیقی بودن ارزشهای اخلاقی و سنتی خویش را اثبات کنند که اصلاً چنین حقیقتی وجود ندارد و حقیقت نقابی بیش نیست. همه تظاهر به این حقیقت کردهاند، اما واقعیت امر همان اراده معطوف به قدرت است که در پشت این نقاب پنهان است؛ اما مشکل تبار شناسان اینجاست که ایشان نمیتوانند بهطور سازگاری پژوهش خاص خودشان را به نحوی تبارشناسانه و منظر گرایانه به اتمام برسانند، چون باید نفس تبار شناختی را تداوم یک هدف متاملانه و تعهد به آن هدف توصیف کند، طوری که تنها میتواند به نفسی نسبت داده شود که دستخوش نقابها و آنات نیست، نفسی که درست به دلیل اینکه میتواند منظرهای متفاوت و نقابهای مختلفی را بپذیرد، خود منظر و نقاب ندارد، بلکه بادوام و ذاتی است. درنهایت، مکاینتایر نتیجه میگیرد اگر به منظر گرایی نیچه وار و نظریه تبارشناسی تأکید داشته باشیم. این اصرار به زوال منظر گرایی و تبارشناسی خواهد انجامید.
آنچه اینجا بهعنوان خلاصه کتاب بیان شد تنها بخشهای گزینشی از آن است همانطور که گفته شد پرمحتوا بودن آثار مکاینتایر موجب شده است هیچ خلاصه از این آثار درخور توجه نباشد و نتواند ما را از اصل آنها بینیاز کند. سبک نگارشی مکاینتایر پیچیدگی دارد و نکات مهمی در لابهلای عبارات سنگین خود بیان کرده است. یکی از دلایل سنگینی و پیچیدگی عبارات او به قیدهای زیادی برمیگردد که موجب طولانی شدن جملات کاربردی او شده است. درعینحال، مکتوبات او خالی از تکرار نیست، اما این تکرارها معمولاً نکاتی افزون بر گفتههای پیشین دارد. هر جا از او مطلبی یافت شود نباید آن را تمام مراد او پنداشت، چون در بسیاری اوقات دوباره در ضمن عباراتی دیگر به آن مطلب بازمیگردد و آن را مورد تأکید مجدد قرار میدهد و نکاتی به مطالب پیش میافزاید.
در پایان، از پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی) که تسهیلات لازم برای ترجمه این اثر را فراهم آورد تشکر میکنم. بهویژه از مسئول محترم پژوهشکده فلسفه و کلام برادر فاضل و ارجمندم حجتالاسلاموالمسلمین جناب آقای علیرضا آلبویه (مدیر محترم پژوهشکده) که با دلسوزی بیحدوحصر پیگیر اتمام و اتقان کار ترجمه بود، سپاس فراوان دارم. امید که خداوند متعال در حیات و عقبی جزای غبطه پذیر به او عنایت فرماید.
از خداوند منان سپاس فراوان دارم که نعمتهای بیشماری از دوستی و لطف انسانهای شریف گرفته تا فراهم آوری اسباب و علل کار تحقیق و تحصیل را برایم فراهم آورد و مرا از غربت حجرههای سرد به قربت و مکنت خدمت به خواص و عوام رسانید. امید که گناهان و خطاهایم مانع دوام عنایت او نگردد. بمنه و کرمه