در پی فضیلت: تحقیقی در نظریۀ اخلاقی
-
نویسنده :
د. حميد شهريارى
-
گروه : کتاب ها
-
تعداد بازدیدکنندگان :
843
در پی فضیلت، تحقیقی در نظریه اخلاقی؛ السدیر مکاینتایر؛ ترجمه: حمید شهریاری و محمدعلی شمالی؛ انتشارات سمت ۱۳۹۰؛ ۴۶۶ صفحه.
السدیر مکاینتایر (۱۹۲۹) در گلاسکو زاده شد. وی لیسانس خود را از وستفیلد کالج کویینمری لندن و فوقلیسانس خود را از دانشگاه منچستر گرفت. از ۱۹۵۱ کار تدریس را از دانشگاه منچستر آغاز کرد و در دانشگاههای آکسفورد، پرینستون، براندی، بوستون، دوک و همچنین نتردام تدریس داشته است. یکی از پراهمیتترین اهتمامهای فکری وی نقدش بر فلسفه عدالت جان رالز است، نقدی که میتوان آن را نقد جماعت گرایی بر لیبرالیسم دانست. «جماعت گرایی»، به گرایش فکری خاصی در فلسفه معاصر اطلاق میشود که نقد مدرنیته و بهطور خاص مدرنیته لیبرالی، بهمنزلهی نظریه سیاسی مدرنیته را مدنظر قرار داده است. آنچه جماعتگرایان در برابر لیبرالیسم بر آن تأکیددارند، اصالت و ارزش جامعه در برابر فرد است. مکاینتایر ازجمله متفکران اصلی جماعت گرایی است که شهرت خود را وامدار تلاشها و مشارکتهایش در بحثهای دو حوزه فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی معاصر میداند.
بر اساس تحلیل مکاینتایر، اخلاق در جهان امروز در وضعیت نابسامانی قرار دارد و دلیل عمده آن سیطره لیبرالیسم فردگرایانه است. راهی که مکاینتایر انتخاب میکند بازگشت به سنت ارسطویی است. اصل مدعای او در این زمینه در کتاب در پی فضیلت آمده است. این کتاب حاصل تلاش مکاینتایر برای تجدیدنظر در کارهای قبلی خود است. همانطور که در مقدمه کتاب اشارهکرده است «پیدایش این کتاب نتیجه تفکر و تأمل ممتد در باب عدمکفایت کارهای قبلی من در فلسفه اخلاق و نیز نتیجه ناخرسندی فزاینده در مورد برداشتی از فلسفه اخلاق است که حوزهای مستقل و مجزا انگاشته میشود». تا پیشازاین کتاب، مکاینتایر تا حد زیادی متأثر از فلسفه تحلیلی و روش جزئینگر آن بود. روشی که بعدها موردانتقاد خود او قرار گرفت.
او در کتاب «در پی فضیلت» ادعا کرد که پروژه دوره روشنگرى تفکر اروپایى به شکست انجامیده است. رد تفکر مدرنیته معطوف به فلسفه اخلاقى بود اما خوانندگان این کتاب بسیار فراتر از فلاسفه اخلاق رفت. در مقالهاى هم که در دایرةالمعارف اخلاق درباره تاریخ اخلاق در قرن بیستم نوشتهشده بود آلن داناگان پیشبینی کرد که توجه مکاینتایر به تفکر تومیستى (منسوب به توماس اکوئیناس فیلسوف و متأله مسیحى مشهور قرونوسطای متأخر)، جریانهاى فلسفى در قرن بیست و یکم را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
کتاب مکاینتایر در میان نظریهپردازان سیاسى و منتقدان اجتماعى و نیز فلاسفه حرفهاى هم مباحث و گفتوگوهایى را برانگیخت. کنفرانسهایى براى بحث درباره آرا و اندیشههایش برپا شد و مطالعات انتقادى درباره آثار او به چاپ رسید. مکاینتایر به حدی در احیاى اخلاق ارسطویى موفق بود که اخلاق ارسطویى یک رقیب جدى براى دو جریان اصلى فلسفه اخلاقى غالب در غرب از زمان روشنگرى ـ یعنى فایدهگرایی (Utilitarianism) – و مکتب کانت قرار گرفت.
مکاینتایر در کتاب «درپی فضیلت» استدلال میکند که آشوب و درهمریختگی اخلاقى معاصر پیامد شکست اجتنابناپذیر پروژه روشنگرى در توجیه عقلى اخلاق است. فلاسفهاى مانند هیوم و کانت هرگونه شناخت غایت شناسانه (teleological) از طبیعت انسان را رد میکردند، اما چون قوانین اخلاقىاى که بر آنها صحه میگذاشتند بدین منظور بود که طبیعت و سرشت آدمى را از حالت نازپرورده به شکوفایى برسانند، نسبت به واقعیت عینى سرشت آدمى احساس ناخرسندى میکردند. مکاینتایر نتیجه میگیرد که براى فرونیفتادن در ورطه پیامدهاى این شکست به بازسازى یک نگرش غایتمند به انسانها نیاز است. کارى که به عقیده او با تفسیر مجدد فلسفه اخلاق ارسطویى بر پایه سه مفهوم عمل، وحدت روایى (narrative) زندگى انسان و سنت تحقیقى اخلاقى انجام میشود.
یک سنت مجموعهاى است از اعمال و (practices) به همراه درک خاصى از ارزش آنها و یک واسطه نهادینه براى شکل دادن و انتقال پاسخى خاص به این پرسش که بهترین شکل زندگى چیست. افراد قائل به آن سنت بهطور پیوسته به بحث راجع به درک و شناخت متداولشان از زندگى خوب و اصلاح آن میپردازند، خود این کار نیازمند فضایلى است که براى حفظ زندگى خوب بدانها نیاز است. خلاصه به عقیده مکاینتایر زندگى خوب براى انسانها زندگىاى است که در جستجوى زندگى خوب صرف شود؛ هدف جستجو جداى از خود جستجو نیست. هرگونه درک راجع به زندگى خوب دربردارنده شناختى از چگونگى ارزیابى و اصلاح آن درک است. از همین رو هر سنت باید به استقرار و اصلاح معیارهاى خودش از داورى اخلاقى عقلانى بپردازد.
مکاینتایر در کتاب «درپی فضیلت» این نظر را مطرح میکند که گفتار اخلاقى در غرب معنى و مفهوم خود را ازدستداده و بهعنوان پوشش و ظاهر خوشایندى براى بیان ترجیحات و عواطف و تمایلات و کسب قدرت به کار گرفته میشود اما دیگر هیچ ربط و پیوندى با آنچه واقعاً خوب یا درست است ندارد.
او در بخش اعظم این کتاب به نقادى جنبههاى مختلف اندیشه روشنگرى در هیوم، کانت، سودگراییان، عاطفه گرایان و در فلسفه سیاسى لیبرال معاصر بهویژه آنطور که جان رالز آن را پرورده بود پرداخت. به عقیده مکاینتایر براى گذر از خطاهاى سنگین مدرنیسم و لیبرالیسم فقط دو راه وجود دارد: یا باید به نیهیلیسم و نیستانگاری منفى نیچهاى تن درداد و یا به یک اخلاق ارسطویى بازگشت. به عقیده وی براى آنکه بتوان به نقادیهاى روشنگرى نسبت به تفکر مدرسى یا اسکولاستیک (scholasticism) جواب مناسب داد این بازگشت باید نوعى ارسطو گرایی اصلاحشده و سازگار با علم جدید باشد.
مکاینتایر مانند منتقدان نیچهاى معتقد بود که هیچ نظرگاه (standpoint) مطلقى وجود ندارد که از آن بتوان به حقایق اخلاقى مطلق دست پیدا کرد. هر یک از ما جهان را از دیدگاه خودمان و جایگاهى که در تاریخ و جامعه داریم مینگریم. همین موضوع بود که باعث شد بسیارى از منتقدان کتاب «درپی فضیلت» او را متهم به نسبیتانگارى و تاریخگرایى کنند و عمدتاً در پاسخ به این انتقادات بود که او که کتاب «کدام عدالت؟ کدام عقلانیت؟» را نوشت.